A Glimpse of Sunshine

حقیقتن سرش زار زدم.

پ.ن:ناموصااااا خیلی قشنگ بود،و فضا یه جوری بود احساس میکردم منم همونجام و حتی وزش باد رو هم روی صورتم حس میکردم.

پ.ن دوم:انیمه شودیدم،خیلی قشنگ بود ایده ای چه گرفته بودی

ایا رواست که من جانم را فدای این مینی فیکشن کنم؟

بابا دمت گرم دختر دست قلمو فقططط

تو الگوی منی میدونستی؟:")

بنده از اعماق دل نوشته هاتو میخونم ازونایی هستی که ادم فقط منتظره اثراتو ببینه

انقد که خوب بود احساس میکنم اینو دوباره باید بخونم...

عاااااا قرش بدهههههه 

این یکی هم به سلامتی مابین امتحانا خوندمممم

*قدرت دلبری البالو خانم در حد لالیگاااااااا

اره الان فهمیدمممم:)

برن قدش پسسس!😂

بابا من کارم به میل بافتنی و کاموا کشید ولی اثر نداره برام 😂😂

دستام؟خراب میشن؟ منظورت رو نگرفتم... نن ب خودم اسیب نمیزنما...

 اره باباااا مهم نیست اصلاااا!

دقیقا! همین کافیه!

نه اجازه ک نمیدم هیچ! همونو میکنم تو چش و چالشون اصلا 😂😎

واخخخ چه قشنگ گفتییی😭💖

 لعنتی تو هم جنست مث منه پسس😂

اره.... الانم باید برم درس بخونم ولی باسن مبارک خیلی گشاده یونو؟؟خستم:) و دلم اشک میخواد...ولی من از اون ادمام که سخت اشک میریزن...

این جمله رو میخوام بگم با طلا بنویسن بزنم در اتاقم!!!!!!!!!!!!😶

هورااااا چشمممم^0^💖

اره...مرسی که به انرژی من باور داری! خیلیا مسخرم میکنن منو بخاطرش...

یه موجود بسییییی بسیییی عجیب و غیر قابل پیشیبینی که همش در خال قر دادن و غر زدن و خوردنه 😂😂

 مرسییییییییییییییی خووو😭😭💜💜💜 وویی خدااا ایححح تو لطف داریییی💚💙💖

امیدوارم :):):)

وای منم خیلی منتظرممم!!! نه تنها من بلکه دوستای نزدیک نویسندمم منتظرننن:) رسما پارم میکنن اگه ننویسم....

امیدوارم بتونم قلمم و سکانس نویسی ها و سناریو و شخصیت پردازی ها رو خوب انجام بدم! چون این کاری ک میخوام بنویسم خیلی برام باارزشه! یکی از شخصیتای داستان هم از شخصیت خودم الهام گرفته شده! قراره سرش خیلی بخندی احتمالا😂😅

 ای باباااا خجالتم میدیاااا>.<

من کلا اعتماد به نفس ندارم راجع به کارام و قلمم...ولی اینجوری ک تو میگی قلبم پاره میشههههپتلغتبفیاهمخ،اهملغت😭💖

مخصوصا الان ک یک ساله ننوشتم حس میکنم قلمم خیلی مث قبل نیست😢😢

مگه تو به قلب بیچاره ی ما رحم میکنی که ما رحم کنیم البالوووو خانممممم😭💚🍒

ووووخخخخخخ تو خیلی مهربونیییییی 😭💙

اون اولین کارم بوددد زیاد قلمم خوب نبوددد ولی خیلی خوشحالم دوسش داشتیییییییتخکامهغبهفغستغذگحتکنزتقغزدنک؟دمت *عربده ی بی صدا درون بالشششتتت

چشم چشم زود میام 🎈

چون تو مثل البالو خوشمزه و دوست داشتنی هستی و به ادم حس سرزندگی و شادی میدی جوری که قلب ادم میخواد از سوییتیت منفجر شه *_* 

 درست روز بعد کنکورم قراره بیام اینو اون کار دیگه ی اتلانتیست رو بخونم:") الان یکم سرم شلوغه ولی وقتی بیام...میشم طرفدار پروپاقرصت که هممممه ی کاراتو میخونه و همه جا کامنت میزاره و در حد مرگ حمایتت میکنه!!!

عرررر!!!

تازه! دیدم زیر یکی از کارام(من هفت تا بابا دارم) کامنت داده بودی:"))) کارخونه قند تو دلم اب شد.....اخخخخ:")

لاو یوووو^~^

باز میام بهت سر میزنم البالو جونم>~<

اکلیلی جودم :)

خیلییی قشنگگگگ بوووود :)

خیلی احساسی بود ، خیلی دوسش داشتم ، خیلی باحال بود ، خیلی ایده خفنی بود، خیلی متفاوت بود ، خیلی قشنگ داستان به تصویر کشیده شده بود ( جوری که قشنگ میشد همه جزئیاتو تصور کرد) و در آخر خیلی بی نقص بود :">

خسته نباشی انجل ♡♡

به نظرم داستانش فوق‌العاده بود، ایده‌اش متفاوت بود و خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود.

درکل خسته نباشی:)