Just For Fun: فیکشن نویسان، مریمان مقدس!
حقققققققققق تا سر خیابون هایب اینا
منی که تقریبا کسی نمیدونه فیکشن مینویسم:
ناموسا من اگه بخوام زارتان زورتان بنویسم که باید از دستم سر به بیابون بزارن :)))))
هرچند تاحالا پیش نیومده.یعنی صحنه به فضای داستان نمیخورد.ولی قول میدم یکی بنویسم،اولین نفرسم به کویین بپم بخونه :)))))))
چقدر وایب اینجا خوبه! من عاشق رنگ آبیم!
و این پست... حق اندر حق بود عزیزان..... من نصف فک و فامیل می دونن بنده فن فیکشن می نویسم ولی نمی دونن از چه نوعی و فکر میکنن من بچه پاک فامیلم! و نصف دیگه شون می دونن من چه خرابی هستم، ولی این دو گروه هیچ وقت راجب من اختلاط نمی کنن که بفهمن چه حقیقتی ازشون پنهان شده!😂😂😂😂😂
ایناس که خوبه!
جررررر چه حق بود!
میزان حق بودن این عکس >>>>>>>>>>
مامان من میدونه فن فیک مینویسم .. ولی نمیدونه از چه نوعش ☺️😂
فاک فاک فاک فاااااااک دقیقا:))))
وای بعد مامان من که فکر میکنه بنده یک موجود قدیس هستم که اصلا نمیدونم سخس و رابطه زارتان روزتان چیه:/
یا یه نمونه دیگه.
مامانا: دخترم خداروشکر رفیق ناباب نداره.
منی که خودم رفیق ناباب رفیقامم😎
والا والدین با همت قرص ها که البته شاید مامانم بخشیش رو هم راست گفته باشه و با قرص های مسکن 😂
دقیقا
مامانم : دختر من با ادب ترینه
من همون موقع : نمیدونی مامان نمیدونی
جدا هرچی بهش میرسونم همه چیز رو میدونم باورش نمیشه و طفره میره.
فکر میکنه من هنوز بچه ام:/
و به نظرش آدما قرص میخورن بچه دار میشن😂
این دیگه خود سم بود
:)