چالش یک هفتهای نویسندگی با ایدههای نصفه شبی جاک🥂
نوبتی هم باشه نوبت میرسه به چالش باحال و سرگرمکننده جاک (از نویسندگان خفن فضاییها! چنل تلگرامش هم این لینک آبیایه بالاست اگه دوست داشتین سر بزنین ;>)
بریم که داشته باشیم ^^
روز اول
-> با این سه کلمه یه ایمجین یا اگر خواستین سناریو درباره شیپی که دوست دارین بنویسین:
زیتون - تمساح - مهیج
شروع خفنی برای چالش بود... جدی جدی چالش بود :>
خب، بریم برای جواب (که ساعت 2 شب درحالی املت درست کردن برای خود دائمالگرسنهم نوشتم.. دیگه خوبه یا بده به بزرگی خودتون ببخشید T^T)
روز دوم
-> بدترین کاوری که واسه فیکهاتون داشتین کدوم بوده و چرا به نظرتون؟
در جواب این باید بیبروبرگرد بگم کاور وانشات [بادیگارد] =>
دقیق نمیدونم مشکلم باش چیه... شاید همه چیش!
تنها چیز خوبش هات بودن نامجونشه T~T
جالبه که وقتی درستش کرده بودم فکر میکردم خیلی خوبه ولی الان خیلی باید جلوی خودمو بگیرم که هر سری دارم چنل و وبلاگو آپدیت میکنم نرم اینو از صحنه روزگار محو کنم T^T
اولین مشکلم باش اینه که فونتهاش نه به هم میان نه به عکس!
استیکرایی که توش بهکار بردم کاملا به همه چیز بیربطه و فقط برای خالی نبودن صفحه گذاشتمشون!
تنها چیزی که توش خوب رعایت کردم ترکیب رنگها بوده...
(به اشاره یکی از دوستان، شاید اگه نامجون انقدر توش محو نبود هم بهتر بود :>)
یه چیز دیگه هم که توی جوابم بیتاثیر نبوده اینه که... درسته از اون اول تا حالا سبک کاورهام خیلی تغییرات داشته؛ ولی این یکی حتی به سبک کارهای اونموقع هم نمیخوره T^T
خلاصه که... خدارو چه دیدین؟ شاید یه روز عوض شه U_U
روز سوم
-> بزرگترین نقاط قوت و ضعفتون در نوشتن از نظر خودتون چیه؟
این سوال بیرحمانه -ولی ضروری- یادآوری کرد که هنوز چقدر جای کار دارم تا نویسنده بهتری شم :>
بذارین اول از نقاط قوت شروع کنم ^^
بهنظرم توی توصیف کردن فضاها خوبم (دستکم توی بعضی از کارها)
مخصوصا فکر میکنم فضای [لاوسیک] و بازی اسپای توی [لول آپ] رو خوب تونستم برای خوانندهها تصویرسازی کنم~
قلمم خیلی چیز تاپی نیست، معمولیه ولی خودم دوستش دارم؛ البته منظورم این نیست که روش کار نمیکنم تا بهترش کنم.. فقط بهنظرم از نقطه صفر شروع، یکم بالاتره و برام خوشاینده ^^
چیز دیگهای که بهنظر خودم قوت کارم محسوب میشه اینه که معمولا سناریوها رو خوب میچینم
بله میخوام #نارسیسیا رو برگردونم و بگم از سناریونویسی خودم مخصوصا توی کارهای [مانهوای خالی] و [کینگکارد] راضیام U^U
و البته کار جدیدا~
و اما نقاط فوق مهم ضعف:
اولین مشکلم اینه که دایره لغتم خیلی وقته بسته مونده. بهخاطر همین خیلی چیزهای تکراری استفاده میکنم. خودم میدونم بهخاطر اینه که خیلی وقته درست حسابی کتاب نخوندم که البته شروع کردم به دوباره خوندن و امیدوارم به زودی بتونم این رو از لیست نقاط ضعف حذف کنم :>
مورد بعدی، شخصیتپردازیمه.
با اینکه روی کارکترها، ظاهرشون، رفتار و گذشتشون کار میکنم (معمولا حتی اگه توی داستان لازم نباشه هم برای شخصیتها گذشتهای در نظر میگیرم و...) ولی بازم تعداد جاهایی که بعضی از کارکترهام رفتار غیرمعقول داشتن از حد قابل بخشش برای خودم بالاتره که باید روش کار کنم!
و آخرین مورد، عاشقانه نوشتنمه.
بهنظر خودم توی بیان احساسات کارکترها ضعیفم. احتمالا این بزرگترین نقطه ضعف کارم باشه و مخصوصا که این مورد توی عاشقانه نوشتنم خیلی پررنگتر به چشم میاد -درواقع تو ذوق میزنه~
روز چهارم
-> با عکس هایی که توی این >تلگراف< هست، یه سناریوی لزبین با حضور تمام اعضای BTS بنویسید.
وای، خب باید اعتراف کنم اینو ده بار نوشتم و هزارتا سناریو مختلف عوض کردم تا به سادهترین چیز ممکن رسیدم که بالاخره ازش راضی بودم :>
عکسهایی که جاک توی تلگراف گذاشته بود توی خود فایل زیر هست، برای خوندن روش کلیک کنید ^^
روز پنجم
-> با استفاده از متن یکی از آهنگهای Who/ Be Mine/ 3D/ SEVEN، یه نامه عاشقانه از جانب یکی از طرفهای شیپ موردعلاقهتون به طرف دیگهش بنویسین.
اینو خیلیییییی دوست داشتم T~T
اینم بگم که از اونجایی که من رسما همه چیز شیپرم :>
و همینطور عاشق 3D ^^
بریم که یکم تهکوک گودو داشته باشیم؟!
روز ششم
-> یکی از کارهاتون رو به انتخاب خودتون نقد کنید. میتونید نقدی که دیگران بیشتر به کارتون نشون دادن رو هم بگین.
خب خب، برای جواب دادن این رفتم یه نگاهی به لیست کارهایی که تا الان منتشر کردم انداختم و چندتایی رو دوباره خوندم تا یکی رو برای جواب دادن انتخاب کنم.
درنهایت به دوتا فینالیست رسیدم: [قربانی] و [من نکشتمش] که اولی رو انتخاب کردم :>
قبل از اینکه بریم سراغ جواب خودم، دوست دارم بگم که دوتا از نقدهای موردعلاقه خودم که ریدرها گفتنش، درباره فیکشن [تنها رهاشده] بوده توی سایت فضاییها که میتونین توی بخش کامنتهای [این پست] پیداشون کنید ^^
خب، حالا نقد خودم از قربانی :>
-> اول از همه اینکه کار به خوبی ویرایش نشده بود؛ این موضوع وقتی امروز دوباره داشتم میخوندمش حسابی تو چشم و ذوقم زد.
هم اشتباهات تایپی زیادی داشتم (مثل "گوشهای از کلیسا" به جای "گوشهای از کلیسا")
هم ترکیبات عجیب غریب بیمعنی نوشته بودم که مشخصه ذهنم موقع نوشتن جای دیگه بودم و نمیفهمیدم دارم چی میگم :/ (مثل "از روی زمین افتاد" لایک... برو وات د فاک؟!؟!؟!)
-> موقع خوندن کارهای قدیمیتر به یه جیزی هم دقت کردم؛ قبلا قلم قویتری نسبت به الان داشتم!
یکم حس پسرفت بهم داد این موضوع T~T ولی الان بهتر میدونم موقع نوشتن به چه چیزهایی بیشتر دقت کنم...
-> یکی از مشکلات قربانی این بود که جملهبندیهام توش خیلی یکنواخت بود. انگار هر پاراگراف یه فرمول ثابت داشت که خستهکنندهش میکرد یجورایی.
بعد یهو یهجایی (اون بخشی که مربوط به تفکرات یونگی و نقشهش برای زمین بود) اون فرمول عوض شده بود؛ آرایههای ریز ولی بیشتر داشت و بیشتر سمتوسوی ادبی گرفته بود.
خود اون قسمت به تنهایی خوب بود از نظر قلم... ولی خب در ترکیب با قسمتهای قبلی نوشته، انگار به اونجا تعلق نداشت.
-> قسمتهایی که مربوط به احساسات جیمین بود رو توی نوشتنشون کمکاری کرده بودم متاسفانه.
یادمه اون زمان که مینوشتم بهنظرم خوب و بهاندازه بود. ولی حالا که دوباره خوندم متوجه شدم که از دید یه خواننده، کافی نبودن و شاید باید بیشتر روشون مانوور میدادم و همه چیزهایی که توی ذهنم بود و خودم از دید جیمین حس و تجربه میکردم رو مینوشتم!
-> و بهعنوان آخرین مورد، فک میکنم که بهتر میشد اگه بهجای جا دادن همه افکار و احساسات جیمین در نیمه اول، و اختصاص دادن بخش دوم به افکار و احساسات شیطان، اونها رو در کل کار پخش و با هم ترکیب میکردم~
اما مثل همیشه از موضوع راضیام U^U
اگه شما هم نقدی درباره این کار یا کارهای دیگه دارین، خوشحال میشم بدونم ^^ 3>
روز هفتم
-> بخشی از اولین نوشته هاتون که زیاد دوست ندارین پخشش کنین رو بذارین. اجباری نیست قطعا، فقط اینکه همه مون پیشرفت های زیادی داشتیم و چیز خجالت آوری وجود نداره!
هعییییی خدا.. چی بگم؟
میدونستم بالاخره اون روز شم میرسه که مجبور به اعتراف به این تباهی شم T~T
جاک، گفتی چیز خجالتآوری وجود نداره ولی من الان دارم از خجالت قهقهه میزنم این پشت :>
خیلی خب، مرگ یه بار شیون هم یه بار
سریع میگمش تموم شه بره T^T
اعتراف میکنم که قبلا -دوره نیوآرمی بودنم- یه فنپیج داشتم و خب... فکر کنم بقیهش رو خودتون حدس بزنین => ایمجین مینوشتم اونجا
خوشبختانه وقتی برای جواب دادن به این رفتم یه سری بهش بزنم، فهمیدم که گویا سری آخر تقریبا همه چیز رو پاک کردم و تنها چیزی که مونده، دو پارت از یه چندشاتیه که الان میخوام شروعش رو بهعنوان جواب چالش براتون بذارم *اموجی خزنده به سوی افق با صورت گوجهای*
پیج روی یه گوشی دیگه و با یه ایمیلی بود که الان به لقاءالله پیوستن، وگرنه کلا دیلیتش میکردم... شاید هم نه...
یعنی... انکار نمیکنم که ازش خجالت میکشم ولی اونم یه بخشی از تجربه نویسندگیمه، نه؟ :>
البته وقتی داشتم به چندشاتیهایی که اونجا گذاشته بودم فکر میکردم، داستانها خوب بودن، انتخابهام غلط!
پس شاید همون سناریوها رو تا جایی که یادمه بازنویسی کنم ^^
مثل وانشات [زیر پشمکهای نارنجی]... اون اولین وانشاتی بود که توی فنپیج گذاشتم و چندوقت پیش، بازنویسیش کردم
خب خب، داستانسرایی بسه دیگه؛ بریم سراغ مایهآبروریزی اصلی T^T
و بدین سان پایان چالش رو اعلام میدارم :>
خب، من چون این مدت زیاد تلگرام فعال نبودم، آخر از همه این رو تمام کردم -بقیه یه ماهی میشه که کاملش کردن T^T
ولی خبر خوب اینه که الان دیگه توی وبلاگ از چالشها عقب نیستیم و بعدی رو که شروع کنیم، روزانه با همدیگه پیش میریم ^^ 3>
تا چالش بعدی، پرپل یو و *بغل روحی*
3> ~(^-^~)








