Cialand

[Querencia of Diamonds]
Q. Moon
Q. Moon Friday, 2 August 2024، 02:20 PM

چالش 15 روزه با نویسنده‌های فن‌فیکشن💎

 

 

خب بروبچ،

قبل از اینکه بریم سراغ خوندن چالش و جواب‌هاش این رو بگم که این چالش رو خیلی وقت پیش انجام دادم و چند ماهی ازش گذشته :>

توی تلگرام بوده و الان در طی تصمیمی 3 صبحی تصمیم گرفتم که چالش‌ها رو روی وبلاگ هم بذارم ^^

سووو~ اینکه چون مال اون زمانه، همه جواب‌ها هم برای فیکشن‌هاییه که تا اون تایم آپ کرده بودم :>

خب، همین

بریم سراغش؟ ^^ 3>

 

 

روز اول
سه دیالوگ موردعلاقت از داستان‌هایی که نوشتی رو بفرست.

 

"امیدوارم من رو یادت بمونه، به عنوان کسی که اونقدر دوستت داره که خورشید رو برگردونه."

- جانگ هوسوک | یک پرتوی آفتاب

 

"آینده چیزی جز نتیجه کارهای خودت نیست... و به همین خاطر منصفانه‌ست."

- کیم تهیونگ | گوی طلایی

 

"...پس بذار امشب، توی همین سالن که تمام خاطراتمون رو در خودش جا داده، مسئولیت جمع کردن تکه‌های شکسته قلبت رو به عهده بگیرم. چون من از زخمی شدن برای تو نمیترسم، از شکسته شدن برای تو نمیترسم؛ ولی از شکستنت چرا!"

- کیم تهیونگ | محروم از جادو

 

روز دوم
معنی اسم داستان‌هایی که نوشتی رو با جزئیات کامل بگو، و بگو چرا اون اسم رو روشون گذاشتی.

 

از اونجایی که تعداد کارها زیاده (و درواقع اکثرا نیازی به توضیح خاصی ندارن) من سه تا از کارها رو برای این چالش انتخاب کردم :>

 

LEVEL UP

کسایی که این کار رو خوندن، میدونن که من این فیکو به‌خاطر علاقه‌ای که فن‌آرت‌هاش داشتم نوشتم :>

درواقع من اول کاور این کارو زدم و بعد از چیدن عکس‌ها کنار هم، به‌خاطر اینکه لول یونگی توی فن‌آرت بالا رفته بود از 1 به 50 رسیده بود، این اسم رو انتخاب کردم

یعنی ایده داستان از روی اسم اومد؛ نه ایده اسم از روی داستان! ^^

 

Golden Orbs

خب، موقع شروع این کار من داشتم روی ترجمه یه فیکشن کار میکردم (همون [حالت بقا]ی خودمون :>) و تو اون داستان، یکی از کارکترهای اصلی چشم‌های طلایی داشت که به‌نظر من خیلی قشنگ بود. نویسنده اون کار در طول داستان خیلی روی ترکیب his golden orbs (چشم‌های طلاییش) تاکید کرده بود

وقتی این فن‌آرت تهکوک رو دیدم و توجهم به رنگ چشم‌های کوک و ته جلب شد، انگار اون ترکیب توی سرم زنگ خورد و اینطوری بود که این اسم رو براش انتخاب کردم

پس فکر کنم این رو هم مدیون لم -نویسنده "حالت بقا"- باشم ^^

 

Deprived of Magic

خب، انتخاب اسم "محروم از جادو" برای این کار قرار بود درواقع یه اسپویلر از انتهاش باشه :>

چون وقتی شروعش کردم، قصدم این بود که با تراژدی به پایان برسونمش،

ولی وقتی به قسمتی رسیدم که تهمین داشتن توی سالن با هم میرقصیدن، دلم نیومد پایان تلخی براشون بنویسم T^T

ولی اسم همینطور دست نخورده باقی موند تا ریدرها بدونن چه تراژدی ای ممکنه انتظار کارکترها رو بکشه T^T

 

درمورد اسم بقیه کارها هم اگه کنجکاو بودین، توی کامنتا درخدمتم ^^

 

روز سوم
برای نوشتن هرکدوم از داستان‌هات چه هدفی داشتی؟ با جزئیات کامل بگو.

 

بین کارهایی که تا اینجا منتشر کردم، چیزی نبوده که از نوشتن خودش به تنهایی هدف خاصی داشته باشم

ولی اگه بخوام به عنوان یه هدف کلی بگم...

یه ویدیو هست که من خیلی دوستش دارم و قبلا زیاد نگاهش میکردم. صدای توی ویدیو میگفت:

"تصور کن توی بستر مرگ دراز کشیدی. و اینها ارواحی هستن که بالای سرت ایستادن؛ ایده‌هات، رویاهات، توانایی‌هات، استعدادهایی که زندگی بهت بخشید.. اما تو هرگز ازشون استفاده نکردی.

و حالا اونها اونجان، با چشم‌های درشت و خشمگین بهت خیره شدن و میگن: «بین تمام آدم‌ها، ما سراغ تو اومدیم.. و تو تنها کسی بودی که میتونستی به ما زندگی ببخشی. اما این کار رو نکردی و حالا ما هم برای همیشه همراه با تو میمیریم!»"

و اگه داستان‌های توی سرم قرار بود با من دفن بشن، جام حسابی تنگ میشد :>

پس تصمیم گرفتم بهشون زندگی بدم تا آدم‌های دیگه هم بتونن اونها رو بخونن و ببینن و توی قبر برای خودم جای بیشتری برای ریلکس کردن داشته باشم ^^ 3>

 

 

روز چهارم
ایده هرکدوم از داستان‌هات چطور به ذهنت خطور کرد؟ وقتی مینویسی ایده‌های جدید هم به ذهنت میرسه؟

 

معمولا اینطور نیست که بشینم برای ایده‌ای خیلی فسفر بسوزونم. بشخصه برام اینطوره که مثلا یه آهنگ گوش میکنم، یه عکس یا فن‌آرت میبینم، یه کلمه‌ای به گوشم میخوره و بعد اون یه وایبی بهم میده که ازش یه داستان در میاد!

گاهی اوقاتم بعضی از اون ایده‌ها رو با هم ترکیب میکنم تا یه فیک جدید با داستان پیچیده‌تر ازش در بیاد

اما خب با این حال در طول نوشتن باید خوب بش فکر کنم که چیزهای ضدونقیض هم ننویسم یا داستان دچار باگ نشه؛ که این مورد آخر دقیقا برای اون فیک‌هایی که ترکیب چندتا ایده‌ان یکم سخت‌تر میشه.

درکل این عادتم جوریه که گاهی با کوچکترین اشاره‌ای دلم میخواد یه داستان جدید شروع کنم (بعضی‌ها همین الانشم بخاطرش بهم میگم جوگیر T^T که انکارش نمیکنم...)

ولی خب از اونجایی که همه اون وایب‌ها اونقدر بزرگ و عمیق نیستن که داستان خوبی از توشون در بیاد... خیلیا رو بی‌خیال میشم و میشه گفت فقط به 10% یا 15%شون میچسبم :>

 

روز پنجم
کدوم داستان و کدوم کرکتر میتونن به زندگی خود تو شباهت بیشتری داشته باشن و چرا؟

 

خب درواقع توی اون کارهایی که هنوز منتشر نکردم، کارکترهایی هستن که شباهت‌های زیادی به من دارن ولی از اونجایی که نمیخوام اسپویل شه :> میرم سراغ کارهای منتشرشده

بین چیزهایی که تا الان آپ کردم، فکر میکنم هوسوک [یک پرتوی آفتاب] بیشترین شباهت رو به من داشته باشه!

من کسی بودم که زمان زیادی رو صرف این کردم که آدم‌های اطرافم (چه دوست، چه آشنا و خانواده.. چه حتی غریبه‌ها!) رو از زندگی راضی نگه دارم و به نحوی زندگیمو براشون گذاشتم.

به همین خاطره که الان میدونم زندگی برای یه نفر دیگه، از مردن براش سخت‌تره!

قسمت پایین اسپویل از فیکشن بود پس سیاهش کردم، اگه میخواین بخونین، دستتون رو روش نگه دارین ^^

منم قبلا اگه جای هوسوک بودم، همون کاریو میکردم که اون کرد. منم برای برگردوندن خورشید به آدم‌هایی که دوستش دارن و دلتنگشن، خودم رو میکشتم؛ با اینکه خودم عاشق بارونم!

اما حالا دیگه نه! همونطور که سه‌را گفت، "اهمیتی نمیدم گرفتن خورشید از تموم مردم دنیا بخاطر خودم چقدر بی‌رحمانه و خودخواهانه‌ست."

من مدت زیادی برای بقیه زندگی کردم و نتیجه‌ش همیشه نارضایتی اونها بود؛ دقیقا برعکس چیزی که اون زمان میخواستم.

بعد از اون تلاش‌ها، خودمو لایق میدونم که حالا برای خودم زندگی کنم ^^

 

روز ششم
کدوم دیالوگ‌ها از داستان‌هات میتونن مودت یا تجربه‌ای که داشتی رو توصیف کنن؟

 

آه، مثل اینکه دیگه باید تسلیم شم و یکم از کارهای آینده اسپویل کنم U^U

 

"من شاید بهترین آدم برای دوستی نباشم؛ اما بدون شک بدترین آدم برای دشمنی‌ام."

- جئون جانگکوک | کینگکارد

 

روز هفتم
سر هرکدوم از نوشته‌هات، چه حسی داشتی و توی چه حالی بودی؟

 

بازم به علت زیاد بودن سه تا از اونایی که خودم دوست داشتم رو انتخاب کردم ^^

 

Deprived of Magic

این کارو دقیقا به این خاطر شروع کردم که خودم داشتم توی یه اقیانوس از ناراحتی دست و پا میزدم و سعی میکردم غرق نشم :>

درحالی که گریه میکردم -یه جاهایی هم درحالی که سعی میکردم جلوی گریم رو بگیرم- پشت کیبورد نشسته بود م و پشت سر هم تایپ میکردم

برای همین از کارهایی بود که با شروعش، سریع هم تمومش کردم

چون میخواستم تا اون حس و حال و ناراحتیم به ته نرسیده کاملش کنم

میخواستم "محروم از جادو" یه آینه باشه از غم اون زمان خودم :>

 

LEVEL UP

هیجان، انرژی فوق‌العاده زیاد، اون حسی که دلت میخواد ساعت‌ها بی‌وقفه برقصی!

نمیدونم تا چه حد تونستم اون انرژی رو توی فیک هم بازتاب بدم ولی دوست داشتم حس رقابت جانگکوک و جیمین، عطش یونگی برای رسیدن به کراشش و علاقه نامجون به همیشه پادشاه اسپای بودن، نشون دهنده احساسات و انرژی خودم در اون زمان باشن :>

 

Strawbunny & Avocato Smoothie

الان که دارم اینو مینویسم، دقیقا حس جانگکوک رو دارم

بخاطر موقعیتی که توشم، توی روزمرگی موندم و کارهام بی‌برنامه شده

اینکه بخاطر انتظارم برای یه اتفاق خاص نمیتونم هیچ برنامه‌ای بچینم -چون نمیشه اجراش کرد- دقیقا همون وضعیه که کوکی بخاطر تهیونگ داره تجربش میکنه!

کلافگیش رو کاملا حس میکنم ولی برخلاف کوکی من پیشی ندارم که با ناز کردن و لوس کردنش و بوجی بوجی کردنش، حالم جا بیاد U_U

 

روز هشتم
سر کدوم داستانت احساس کردی خیلی قضاوت شدی؟

 

خب، راستش هنوز چنین حسی ندارم

اما برای یکی دوتا از کارهایی که در آینده قراره بنویسم و بذارم، یکم نگرانم و میترسم که بازخوردها و قضاوت‌های تندی روبه‌رو بشن -و بشم!

 

روز نهم
برای هرکدوم از داستان‌هات، 3 عکس و یه آهنگ که وایبشون رو توصیف کنن بفرست.

 

این روز موردعلاقم از این چالش بود، بازم تکرار شود T^T

 

من دوباره سه تا از کارها رو به سلیقه خودم انتخاب کردم :>

البته دوتاشون اسپویلر به حساب میاد برای الان ^^

 

Golden Orbs

  

Luna از  ONEUS

 

The Cursed Boy of Smeraldo Castle

   

The Truth Untold از  BTS

 

KINGCARD

  

Animal از Chase Holfelder

 

 

روز دهم
اگه میتونستی توی یکی از داستان‌هات زندگی کنی کدوم رو انتخاب میکردی؟ و کدوم کرکتر؟ چرا؟

 

ای بابا، چقدر این چالشه منو مجبور کرد از کارهای آینده حرف بزنم :>

هر چی میخوام بیشتر بهش فکر کنم، کارکتری که به ذهنم میاد، جانگکوک از فیکشن [KINGCARD]ئه!

دوست دارم جاش باشم چون اون موقعیت خیلی بدی رو توی داستان میگذرونه؛ میخوام مطمئن شم که آیا منم میتونم توی یه موقعیت وحشتناک و درحالی که تقریبا هیچکس جز خودم رو ندارم، زنده بمونم یا نه.

و اگر بخوام یه اخلاقش رو بعنوان دلیل انتخابم بیان کنم، اینه که جانگکوک از آدم بده زندگی بقیه بودن وحشتی نداره و به همین خاطرم خودش رو مجبور نمیکنه که فقط به خاطر خوبی کس دیگه‌ای کاری رو انجام بده.

جانگکوک کینگکارد برای به دست آوردن چیزهایی که میخواد، آماده از دست دادن چیزهاییه که داره و بنظرم این مهمه؛ چون این دنیا همیشه دنبال بها گرفتنه!

 

روز یازدهم
اگه داستان‌هات یک شخص بودن و اتفاقات توی داستان‌هات، درواقع برای یک فرد اتفاق میفتاد، دوست داشتی چه حرف‌هایی رو به اون آدم بزنی؟ چه همدردی‌هایی با اون آدم میکردی؟ با تمام احساست بنویسش.

 

به این دو نفر:

جیمین از [قربانی]

هوسوک از [یک پرتوی آفتاب]

 

هی بچه... میدونم سخته، درک میکنم اینکه احساس کنی متعلق به جایی نیستی چقدر آزاردهنده‌ست و این حس که نمیتونی توی اون دنیا دووم بیاری و نباید اونجا باشی، چه بار سنگینی روی دوشت میندازه.

همه اینها رو میدونم ولی... باور کن موضوع اصلا درباره دنیا نیست! موضوع درباره اینکه تو از بقیه مردم چی کم داری نیست.. با اینکه بقیه وقتی به تو نگاه میکنن چی میبینن!

همه چیز درباره توئه وقتی به خودت نگاه میکنی... و اینکه تو چه چیزهایی که از "خود موردعلاقت" کم داری تا بهش تبدیل شی!

نبودن تو قرار نیست دنیا رو از طوفان ابدی یا شیطان نجات بده.. اما بودنت میتونه دنیای یه نفرو وسط طوفان ابدی، آفتابی کنه و باعث شه توی دنیای شیطانی، به فرشته نجات باور داشته باشه!

و اون یه نفر میتونی خودت باشی و فرشته نجات خودت 3> ^^

 

روز دوازدهم
ظاهر هرکدوم از کارکترهای داستان‌هات چطوریه؟ توی اینترنت یا پینترست کارکترهای AI رو سرچ کن و هرکدوم که به شخصیت‌های داستانت شبیه‌تره بفرست و بگو برای کدوم داستان و شخصیت‌هاست.

 

خب خب، از اونجایی که من "فن فیکشن" مینویسم، اصولا کارکترهام ظاهرشون مشخصه و خواننده‌ها میتونن تصورشون کنن

اما از اونجایی که این چالش رو دوست دارم، شاید بعدا برگشتم و یه اسپویلر برای یکی از کارهای آینده که کارکترهای زیادیش رو از ذهن خودم ساختم بذارم :>

 

روز سیزدهم
اگه موضوع یه داستانت به حقیقت میپیوست، دوست داشتی کدوم باشه؟

 

انتخاب سختیه راستش!

چندتا از کارها هست که نمیتونم از بینشون انتخاب کنم :>

بین اینها و به این دلیل گیر کردم:

 

LEVEL UP

دلم یه همچین دنیایی میخواد؛ دنیایی که توش علم اونقدر پیشرفت کرده باشه که زندگی آسون‌تر باشه ولی نه اونقدر که زندگی فراموش شه~

دنیایی که توش یه راه هست که رفت‌وآمد دانش‌آموزها به مدرسه رو راحت‌تر و امن‌تر کنه؛ نه که باعث شه مدرسه نرن و بشینن توی خونه با کامپیوتر درس بخونن!

دنیایی که توش مردم هنوز میرن توی کافه میشینن و سفارششون رو یه آدم معمولی مثل خودشون سرو میکنه، نه یه رباط برنامه‌نویسی شده که شاید حتی بتونه احساسات انسانی رو درک کنه!

دلم دنیایی میخواد که هنر و تکنولوژی دست در دست هم بتونن جایی مثل "اسپای" رو خلق کنن؛ نه جایی که تکنولوژی جای هنر زندگی رو بگیره!

 

Deprived of Magic

فکر کنم واضح باشه که جادوی این داستان رو میخوام :>

برام مهم نیست که من به اندازه جیمین خوش‌شانس نباشم که بتونم اون جادو رو ببینم، تجربه کنم و حتی زندگیش کنم!

همین که توی شب و وقتی خوابم، نقاشی‌های روی دیوارم دورهمی بگیرن و کارکترهای داستان‌هام دور هم جمع بشن و ماجراهاشون رو برای هم تعریف کنن، قشنگه :>

 

Strawbunny & Avocato Smoothie

هیبرید، اوکی؟!

یه لحظه تصورش کنین چقدر میتونه دنیای کیوتی باشه :>

داری توی خیابون راه میری و به کارت میرسی و خیلی رندوم دور و برت میتونه پر از آدم‌هایی مثل جانگکوک و تهیونگ این فیک باشه ^^ 3>

 

روز چهاردهم
اگه ازت میخواستن یکی از داستان‌هات رو تبدیل به فیلم سریال کنن، کدومو انتخاب میکردی؟

 

اون شت!

سوال خیلی خوبیه چون حقیقتا قبلا خیلی دربارش رویاپردازی کردم :>

ولی اونی که بیشتر بش فکر کردم، [تنها رهاشده] هستش مخصوصا به‌نظرم کره‌ای‌ها خیلی خفن میتونن این ژانرو از آب دربیارن!

اگه دیده باشین، بنظرم زامبی خفن‌ترین کاریه که کره‌ای‌ها میسازن؛ "قطار بوسان 1" و "ما همه مردهایم" از موردعلاقه‌هام‌ان :>

به‌خاطر همین فکر میکنم این فیک میتونه به‌عنوان یه سینمایی کره‌ای جالب از آب دربیاد T^T

 

روز پانزدهم
کدوم قسمت از نویسندگی برات لذتبخش و کدوم قسمتش برات عذاب‌آور بود؟ یه تجربه کلی از نویسندگیت بگو.

 

لذتبخش... میشه گفت زمانی که درفت اولیه داستانو تموم میکنم و بعد برمیگردم از اول میخونم تا ادیتش کنم. درواقع وقتی دارم اولین و پرنقص‌ترین ورژن فول کار رو میخونم!

دلیلشو میتونم اینطوری بگم که من گاهی برای به پایان رسوندن یه داستان خیلی اذیت میشم و بهم سخت میگذره. در نتیجه وقتی به این مرحله میرسم، برام یه آرامش خاصی داره ^^

البته این بیشتر برای کارهاییه که فول میدم و برای اونهایی که به صورت پارتی آپ میکنم کمتر احساس میشه!

در مورد عذاب‌آور بودن!

فقط و فقط میتونم به زمان‌هایی فکر کنم که به هر دلیل ف/کی نتونستم اونجور که میخوام بنویسم.

مسافرت، کارهای ضروری بیرون یا داخل خونه، الان که خوابگاهم و شرایط لازم برای نوشتنو ندارم. و هر موقعیت دیگه‌ای که شبیه اینا باشه و باعث بشه نتونم به راحتی همیشه بنویسم ولی مجبور به نوشتن باشم!

مثل تایم آپ [فلش] (و الانم [اسموتی] T^T) میدونم که باید پارت بدم ولی نمیتونم اونطوری که باید پای کار بشینم؛ واقعا عذاب‌آوره!

اوه! و البته جدیدا اسمات نوشتنم برام عذاب‌آوره!

هنوز مطمئن نیستم دلیلش چیه.. اما نوشتن پارت‌های سکشوال برام سخت شده. جوریه که میتونم تندتند تایپ کنم و برم جلو اما تا به اسماتش میرسم، مغزم قفل میشه!

گاهی حتی ناخودآگاه سعی میکنم تو روند داستانی، اسمات‌ها رو عقب بندازم، غیرمهم جلوه‌شون بدم یا فقط از سرم بازشون کنم و به‌خاطر همین هم توی کارهای اخر اسمات‌های خیلی قوی‌ای نداشتم...

 

 

وووو

پایان این چالش :>

خوشحال میشم شما هم سوال‌ها رو اونجور که دوست دارین جواب بدین

(نه فقط کارهای من، از هر فیکی که دوست دارین!)

و اگه دوست داشتین جواب سوالی رو برای فیک دیگه‌ای بدونین، توی کامنت‌ها بپرسین ^^ 3>

Snowman Snowman Snowman Snowman Baby Bunny Stardust✨ Stardust✨ Stardust✨ سورن . Stardust✨ Adrina 💙🩷
🌊آخرین کامنت‌ها :
Tags :
این پایین ۱۲ کامنت هست💬
  • Snowman
    16 August 24، 16:21
    Snowman

    این دیالوگ فیلتر= ⁦❤️⁩🙂

     

    این سوالم کاملا هدفمند بود چون میخوام به عنوان نویسنده مورد علاقم به دوستم معرفیت کنم و میخواستم یکی از بهترین فیکات رو بهش نشون بدم🔥

     

    پس واجب شد برم جدی جدی یک پرتوی آفتاب رو بخونم😭

     

    واقعا قشنگ بودن؟

    البته که میتونی ، ینی بازم چالش میزاری؟ این چالش ها خیلی قشنگن🥺

     

    از این به بعد یه پام تو این سایته یه پام تو سایت نویسنده ها

    چون به هرحال قصد دارم فیک رو شروع کنم و به کمکت احتیاج دارم

  • Q. Moon
    18 August 24، 07:47
    Q. Moon
    یه جانگکوک فیلتر بسته بندی کنین ببرم🙂✨️

    یاخدااا~ نویسنده موردعلاقه؟!!🥲🥲🥲 میخوای من سکته کنم بمیرم از ذوق؟!؟!؟!😭😭🫂💫

    اگه خوندی دوست دارم نظر صادقانتو بدونما🥲👈👉

    آرهههه خیلیییی😭😭
    بله بله🫠 درواقع دوتا چالش دیگه هست که قبلا انجام شدن. اونا رو هم اینجا میذارم و بعد میریم برای چالشای جدید که دیگه وقتی گذاشتم روزانه جواب میدم😁✨️

    به به بسیار هم عالی🫠
    فایتینگگگگگ🫐💪 کاری ازم برمیومد در خدمتم🙃🫂
  • Snowman
    16 August 24، 01:15
    Snowman

    سیاشی نمیدونم قبلا به این سوال ها جواب دادی یانه چون ندیدم

    ولی میپرسم چون یکم کنجکاوم

    تا حالا شده بعد از آپ کردن فیکت دلت بخواد برش داری؟ اگه شده کدوم فیکت بوده؟

    کدوم فیکت زیباترین پایان یا قشنگ ترین دیالوگ پایانی رو داشته؟

    به نظر خودت غمگین ترین فیکت کدوم بوده؟

    اگه کسی که بخواد برای اولین بار فیک بخونه کدوم فیکت رو بهش پیشنهاد میدی؟ یعنی به نظرت کدوم فیکت انقدری عالی بوده که جذبش کنه؟

    کدوم کرکتر فیکات به شخصیتت شباهت بیشتری داره؟

  • Q. Moon
    16 August 24، 15:27
    Q. Moon
    جان سیا مادر🫠
    اوه، از اینا دوست میدارم🤩💫
    بفرمیو بفرمیو!👀

    وای آره! خب، بیشتر درمورد اون دوتا وانشات اولم چنین حسی دارم😀😀
    Better Off Dead و بادیگارد... خودمم نمیدونم مشکلم باهاشون چیه والا...👨‍🦽

    وای چه سوال قشنگی🥲🦋
    میشه این رو توی چالشای بعدی بذارم؟🥹👈👉
    تا الان، فکر کنم به نظر خودم اسموتی قشنگترین پایان رو داشته باشه؟🤔🤔😅
    البته دیالوگ پایانی "فیلتر" رو هم خیلی دوست دارم🙃
    کوک: "انتخاب من همه اون فیلترهاست، پارک جیمین. چون من تمام تو رو میخوام!"😭💫🫂

    غمگین‌ترین فیکم رو هنوز منتشر نکردم😁💪
    ولی بین سناریوهایی که تا الان توی ذهنم دارم، بنظرم "پسر نفرین‌شده قلعه اسمرالدو" قراره از همه غمگین‌تر و دردناکتر باشه😈🌧

    خب.. راستش من خیلی توی پیشنهاد کردن اینجور چیزا خوب نیستم😬😬
    و کلا ریسکه چون نمیدونم که طرف چطور ژانر و اینایی رو دوست داره... ولی فکر کنم در یه حالت کلی، انتخابم "مانهوای خالی" باشه🫠🦋
    بنظرم سناریوش رو خوب نوشتم و احتمال اینکه خوشش بیاد بیشتره

    آممم.. الان اولین کسی که به ذهنم میرسه هوسوک از "یک پرتوی آفتاب"ئه🥲
    ولی فکر کنم بشه گفت من کلا خودم رو تیکه تیکه کردم و هر تیکه رو توی یکی از کارکترهام جا دادم😅🙃
    اینطوری که هرکدومشون یه ویژگی خیلی کوچولویی از من داره... ولی بازم فکر کنم اون هوسوک بیشترین شباهت رو به من داشته باشه🫠

    (آقا سوالات همشون خیلی خوشگل بودن!!😭😭💫🫂
    میشه تو چالشای بعدی ازشون استفاده کنم؟🥲👈👉)
  • Snowman
    13 August 24، 19:57
    Snowman

    نمیتونی اون کامنتم که تو سایت نویسنده ها دادم تأیید بزنی؟

    من اخمق اون خلاصه‌هه رو برای خودم ذخیره نکردم و به لطف حافظه خوبم یادم رفته چی بود

    و اینکه کجا درموردش حرف بزنیم مثلا؟ میخواستم بیام ناشناس اما  برام بالا نمیاره

  • Q. Moon
    14 August 24، 10:35
    Q. Moon
    وای چرا قشنگم تایید زدم🫣
    ببخشید پیامتو با اون سری قبلیا خونده بودم ولی یادم رفت تایید بزنم 😭
    والا خودمم ناشناس برام بالا نمیاره.. دیگه واقعا نمیدونم با این ناشناسه باید چه غلطی بکنم😑😑
    همونطرف تو کامنتا اگه اوکی باشی؟ اگه قراره چت کنیم دیگه زود زود میرم چک میکنم اون وبلاگو🙃
  • Snowman
    5 August 24، 23:00
    Snowman

    الان به شدت اعصابم خوردهههه چون طولانی ترین کامنت عمرم رو نوشته بودم و پاک شد همش🙂😭💔

    ولی من کم نمیارم و از اول مینویسم

     

    این چالش رو چقد دوست دارم🥺

    خیلی جالبه

     

    درمورد روز اول ، محروم از جادو قشنگگگ ترین ویمینیه که خوندم و مطمئنم دیگه شبیهش پیدا نمیشه个_个

     

    درمورد روز دوم ، من با فیک آرمی شدم 

    قبلا که رمان میخوندم یه بار پام به سایت فضایی ها باز شد و اونجا اولین داستانی که روی سایت بود به خاطر کاور قشنگش دان کردم و اون فیک چی بود؟ لول آپ!

    به قدری قشنگ بود که خیلی زود چندتا دیگه هم دان کردم

    کم کم کنجکاو شدم کرکترهای داستان هایی که میخونم ببینم و درنهایت آرمی شدم

    پس لول آپ اولین فیکی بود که تو عمرم خوندم✨

     

    درمورد روز سوم ، پس من قرار نیست توی قبرم جا بشم از بس ایده هایی دارم که سناریو و ژانرهای خوبی دارن اما چون حس میکنم نمیتونم خیلی خوب بنویسمشون رهاشون کردم

     

    درمورد روز چهارم ، جوگیر؟ من هنوز‌ فیکم روتموم نکردم دوست دارم فیک دیگه ای شروع کنم فقط چون وسط نوشتن ی پیانوی غمگین پلی شد و مغزم پر از تراژدی های عاشقانه‌ای شد که اصلا به فیکی که می نوشتم نمیخورد و داشت یه فیک جدید توی مغزم متولد میشد

     

    پ.ن : موسیقی خیلی روی نوشتن تأثیر میذاره به خودا

     

    درمورد روز پنجم ، یه جایی خوندم برای کسایی زندگی نکن که مردنت هم براشون مهم نباشه.

    سیاشی همه قدر فداکاری و دلسوزی رو نمیدونن🙂

     

    درمورد روز ششم ، یه لیست دارم مخصوص قشنگ ترین دیالوگ های فیک های مورد علاقم.

    این جمله رو هم بهش اضافه میکنم.

     

    پ.ن : هرچند همچنان  لاوسیک رکورددار لیسته...

     

    درمورد روز هفتم ، چجوری میتونی درحال گریه کردن بنویسی؟⁦⁦:')

    من غمگین میشم نمیتونم بنویسم فقط میخوابم

    ینی تخت خوابم آخرین سنگرم دربرابر غم هامه...

    یه بار به قدری غمگین بودم که مبخواستم کلا نوشتن رو بذارم کنار 

    چون وقتی نمیتونم احساسات خودم رو هندل کنم چجوری میتونم احساسات کرکترام رو بنویسم؟

    این یکی از عیب هامه

     

    درمورد روز هشتم ، توی یکی از فیک های قشنگی که خوندم و اسمش پری دریایی بود یه جمله بود که می گفت : نویسنده ها همه احساسشون رو توی داستان هاشون میریزن تا بقیه هم اون احساس رو درک کنن اما بقیه بی توجه به احساس نهفته درون بند بند داستان جوری میخوننش انگار یه مشت کلمست!

     

    پ.ن : مضمونش همین بود دقیقش رو یادم نمیاد و خب حوصله نداشتم از بین 1000 پیداش کنم...

     

    و من واقعا باهاش موافقم 

    چون فرقی نمیکنه فیکم رو با عمیق ترین احساساتم بنویسم هیچکس نمیتونه مثل خودم درکش کنه

    پس طبیعتا همیشه کسایی پیدا میشن که قضاوتش کنن

     

    درمورد روز نهم ، کینگکارد دقیقا همچین وایبی میده و چقد وایبش رو دوسدارم لهنتی

     

    درمورد روز یازدهم ، فعلا چیزی نمیگم میرم اول پرتوی آفتاب و قربانی رو میخونم بعد میام نظرم رو میگم

     

    درمورد روز سیزدهم ، واقعا باهات موافقم 

    دنیایی که پیشرفت تکنولوژی زندگی رو متوقف نکنه فوق العادست

    و اینکه درباره محروم از جادو باید یه اعترافی بکنم که جرأتش رو ندارم شاید بعدا گفتم به هرحال

     

    درمورد روز پانزدهم ، عجب سوالیه!...

    عجب سوالیه لامصب!...

    فک میکردم فقط من اینجوریم ولی مثل اینکه همه این مشکل رو دارن : نوشتن فیک های فول طولانی!

    واییییی وقتی اولین مینی فیکم رو کامل کردم و پی دی اف کردنش هم تموم شد حس زندانی های آزاد شده رو داشتم⁦╥﹏╥

    خیلی حس خوبی بود...

     

    با اینکه نصف حرفام یادم رفت اولین ابرکامنتم رو دادم رفت...

  • Q. Moon
    11 August 24، 20:05
    Q. Moon
    وای خدایا! حتی نمیدونم تو چندمین نفری که اینو میگی!😵
    نمیدونم مشکل چیه که درستش کنم.... شاید بخاطر طولانی بودن کامنتاس..🤔
    فقط کامنتای طولانی اینطوری شدن درسته؟ کوتاها بدون مشکل ارسال میشن؟😕😕

    به این میگن گودرت😎💪

    منم همینطوررررر🫂💫
    بعد از این خودم دست به کار شدم دوتا چالش دیگه نوشتم :> حالا اونها رو هم احتمالا روی وبلاگ بذارم😁🦋

    روز اول:
    هقققققققققققققق نه باباااااا گریه چیه؟ کی گریه میکنه؟ من که نیستم😭😭😭😭
    *گریه کردن رنگین کمون و اکلیل*🌈
    من تو زندگی قبلیم چه کار خوبی کردم که الان شماها اینطوری از کارام تعریف میکنین؟🥹🦋🌈🫂💫

    روز دوم:
    ظسیبلاتنهملبزرذنکلعماذدمنتند
    اوکی وایسا ببینم؟! یعنی... اولین فیکشنی که خوندی لول آپ بود؟ 😃😃😃😃😃😃😃
    خب آره گفتی بود... ولی... اینجوری آرمی شدی؟ 🫠👈👉
    وای ولم کنین میخوام برم خودمو از دره بندازم پایین🚶🏻

    روز سوم:
    این حس دقیقا اولین تیریه که میتونی به نویسنده درونت شلیک کنی👀
    باید امتحان کنی، تمرین کنی و کم کم راه و روش و سبک خودت رو پیدا کنی🙃🙃
    تا امتحان نکنی، هیچوقت نمیتونی بفهمی که خوب میشه یا نه، هوم؟

    روز چهارم:
    وای دقیقا این مشکل منم هستتتتتتت😃🥲
    واسه همین لیست کامینگ سون انقدر طولانیه و واسه همین انقدر طول میکشه تا یه کار رو فول کنم!🙂🔪
    چون وسطش یه کوچولو که وایبم عوض میشه کلا ول میکنم میرم یه چیز جدید با توجه به اون وایب مینویسم و قبلی رها میشه به امون خدا🫤🙁
    پ.ن: دقیقا! من الان یه پلی لیست از کینگکارد دارم که شبها قبل از خواب پلیش میکنم و باهاش میخوابم و صبح که بیدار میشم ایده های جدید برای ادامه دادن فیک دارم🙂‍↕️😌🦋💫

    روز پنجم:
    واقعا درست گفته! اصلا حتی اگه مهم باشه هم نباید برای بقیه زندگی کرد!
    اونها همین الانش هم دارن به جای خودشون زندگی میکنن؛ نیازی ندارن تو این کار رو براشون بکنی🫠🫠

    روز شمم:
    اوهههههه! باید لیست خوشگلی باشه!
    میشه ما هم چندتاش رو بدونیم؟👈👉😁

    روز هفتم:
    خب، بیا اینطور بگیم که نوشتن هم برای من آخرین سنگر به حساب میاد🫠
    مینویسم که ناراحتیم رو خالی کنم. خودم اینجوری تصورش میکنم که:
    اگه ناراحتی توی وجود من جمع شده و قصد نداره بره بیرون، پس من براش یه بدن جدید میسازم که بره اونجا و من رو به حال خودم بسازه. فیکی که مینویسم، میشه اون بدن جدید🙃🦋
    هعی، راستش منم خیلی با احساسات کارکترهام درگیرم هنوز. یکی از نقطه ضعفامه که باید روش کار کنم پس چیز زیادی نمیتونم در این باره بگم🥲😅

    روز هشتم:
    وای... قلبم گرفت! بخدا که درد داره🫠🫀🔪
    میدونی، این بیشتر وقتی به چشم میاد که مثلا یه فیک برای نوشته شدن یه هفته زمان میبره. اما خواننده ها میتونن تو نیم ساعت تمومش کنن
    هیچکس نمیتونه احساسات بقیه رو عینا درک کنه.. ولی خب، کسایی هم هستن که متوجهش بشن
    خودت تا حالا موقع خوندن فیکی با خودت نگفتی "چقدر احساسات این تیکه رو درک میکنم" یا چیزهایی مثل اون؟
    مطمئنا تنها نیستی و آدمهای دیگه ای هم هستن که متوجهش بشن و حسش کنن🙃🦋💫🫂

    روز نهم:
    اونموقعی که این چالشو رفتم کینگکارد هنوز شروع نشده بود
    الان که برمیگردم نگاهش میکنم خیلی ذوق میکنم که واقعا وایبش با این عکسا هماهنگههههه😭😭😭🦋💫

    روز یازدهم:
    اوکی اوکییییی😭🥹
    با بچه هام مهربون باش لطفا! از اون کارهای اولیم به حساب میان و نقصهای زیادی دارن... ولی هنوز هم دوستشون دارم🫠

    روز سیزدهم:
    راستش پیشرفت تکنولوژی تا همین جاشم برای یکی مثل من داره کابوس میشه...
    رسما دیگه نصف کارها رو "مجبوری" با گوشی و اینا انجام بدی... چیکار دارین میکنین با زندگی و ارتباطات فردی؟😵‍💫
    درمورد محروم از جادو.. اون پیامت رو خوندم🫣
    دوست داشتی یه جایی یه کامنتی بده راجبش بحرفیم🫠🙃

    روز پانزدهم:
    دقیقاااااا!! واقعا سوال خفنی بود! الکی نیست میگن بهترین ها برای آخرن👑
    آره واقعا مشکل میشه.. میدونی، به شخصه بعد از یه مدت دیگه نمیتونم رو اون یدونه تمرکز کنم و ذهنم هی دوست داره سناریوهای جدید بسازه واسه همین پدرم در میاد تا یه کارو تموم کنم!!🔪🙂
    بیا بغلم میدونم چه حسیو میگیییییییییی!!🫂😭🦋💫

    ابرکامنت پر محتوایی بود🤐🌈
  • Baby Bunny
    4 August 24، 22:02
    Baby Bunny

    یا حضرت موزززز اینجا چه گاد شددهه

  • Q. Moon
    11 August 24، 20:05
    Q. Moon
    احتیار دادین به پای مال شما ک نمیرسه😌👈👉🦋
  • Stardust✨
    3 August 24، 15:40
    Stardust✨

    *مانهوا: مشخصه خیلی خاطرخواه سوکجینی هااااا😌😌❤️‍🔥*

    به خدا🤝🏻😔😂🌚

     

    *#حمایت_حمایت*

    #فن گرلی_و_حمایت_خیلی_زیاد_از_یونگی_امپتی_مانهوا

     

    *کینگکارد: جدا؟ راستش منم دوست داشتم انقدر خفن باشم.. ولی مطمئن نیستم واقعا میتونستم اونقدر شجاعت به خرج بدم😅*

    نفرما اونی شما از همه ما خفن تری که اصلا همچین چیزی نوشتی:>(هق)

    اره جدی،به خدا اصلا بهش فکر میکنم تو چنین موقعیتی قرار بگیرم،حاظرم اذیتم کنن و برام قلدری کنن ولی وارد چنین جنگ نابرابر و مسخره و وحشتناکی نبشم که باید انسانیتتو بفروشی...واسه همین تا اینجا خیلی نامجونو دوسش دارم...

     

    *لاوسیک: جدا؟ جین؟ یعنی حاضری اونقدر درد بکشی؟🫠🫠

    (خودت قشنگی🫵)*

    اره:)جین..راستش ،شخصیتی بود که منم جاش بودم همه اون کارا رو مبکردم،شبیهش بودم،و اره دردش قشنگ بود،..(مرسی،خودت قسنگتری اونی)

    *لول آپ: دوباره هشتگ سیا حقگو بزنم یا چی؟؟😔*

    بزار من واست بزنم.

    #سیا_حق_گو

    #سیا_حق_گو

    #سیا_حق_گو

     

     

    *از وقتی آهنگ جدید اسکیز (چیک چیک بوم) رو شنیدم همش به چیکی چیکی بنگ بنگ فکر میکنم... با اینکه هنوز حتی نخوندمش...🫠*

    وای وای نگو ،چیک چیک بوم و هو و بی ماین ،دقیقا وضعیتم اینجوریه که:(بوم،بوم،چیک چیک ،بوم،هووووو ایززز مای هارتتت ویتینگ فورر,موییی کامینگ ،لاوینگ یههه یهعع یهههههه،بوم بوم چیک چیک بوم، هو...ایز..مای هارت...هارتتت ویتینگ فور....هووووووو ایزززز مایییییییی هارتتتت ویتینگ فورررررررررر)

     

    *ملودی شیطانی رو موافقم واییییی!! فیلمش🥲❤️‍🔥*

    فیلمش>>>>>>>>🥲🥲🥲🔥🔥🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥

     

    *هعی، این نامه رو به دست تهیونگ میرسونم😭😭😭😭😭*

    مرسیی:>🥲🤝🏻

     

    *قلبم خیلی قشنگ بود، احساساتی شودم! #هق*

     

    اخی الهی اونی🥲🤝🏻

    خوشحالم احساساتم به تو هم رسید...(اون شب که نشستم کل امپتی مانهوا رو کامل خوندم خیلی خوش گذشت،جپی امپتی مانهوا رو دوست دارم،ازت بابت نوشتنش ممنونم)

    *این نامه رو هم قطعا به دست هانا میرسونم... زنیکه...😃🔪*

    اخ اه،دستت طلا ،😂😔🤝🏻......زنیکه ی واقعا زنیکه.....🤗🥢

     

    *حرکت یونگی سر گروگان اصلا همه رو دیوونه کرده هااا😔*

    این صحنشو برمیدارم کلا واسه خودم میرم باهاش عروسی میکنم😔🤝🏻

     

     

    *هومممممم.. بذار ببینم

    از ملودی شیطانی این قسمت مکالمه سپ رو دوست داشتم خودم:

    - تلخ شدی.

    + چون ترک شدم.*

     

    وای وای وای این قسمت:>

    حالا اگر باز خدا بخواد میخوام ادامه قسمتای برگزیده ملودی نخسو باز زیر پستش بگم،اینم جروشونه...🥲🤝🏻

     

    *خب راستش از امپتی مانهوا چیزهای زیادی هست که دوست دارم.*

    دوستان؟،حق،حق؟دوستان

    به خدا حق.

    #سیا_حق_گو

    #امپتی_ مانهوای_ دوست_ داشتنی.

    با تشکر از شما

     

     

  • Q. Moon
    11 August 24، 20:08
    Q. Moon
    بیا بغلم که منم خاطرخواهشم، هوو به حساب میایم🫂😔
    پ.ن: البته سوکجین هیچکدوممونو گردن نمیگیره😂😭

    #یونگی_مری_آس

    ای بابا خجالت زده نکنین دیگه *اموجی دونده به سوی افق*
    پس تو رسما یه ترکیبی از نامجون و کیونگسوی این فیکی😳🔥

    درد سوکجین واقعا درد بود🥲🫠

    یوهاهاها هشتگهای خفن از آن من استتتتت!!👑😎💪


    واییییییییییییی ببین منو که فکر کنم مشخص باشه آهنگ هو چه بلایی سرم آورد 🫠🦋💫
    مردم باش!جدی جدی مردم باش!!😭😭😭🔥
    بی ماین هم خیلی خوشگل لعنتی بود گریههههههههههه*🥲🥲💫

    من از تو ممنونم که خوندیش و انقدر با کامنتات بهم انرژی دادی😭🫂💫🦋
    احتمالا از این به بعد بیشتر کارهایی تو سبک و حس و حال امپتی مانهوا و کینگکارد بنویسم؛ چون خودم این وایب رو خیلی دوست دارم و بنظرم خوب پیش رفتم توش تا حالا، نظر تو چیه؟ صادقانه!👀🔪

    بیام محضر عقدتونو بخونم؟😔😔

    بذار بذار که ما منتظران برگزیده قسمتهای ملودی هستیم👊
    (کمپین انتظار راه بندازیم؟)

    🫠🦋💫🫂🫶
  • Stardust✨
    3 August 24، 12:31
    Stardust✨

    وای خداروشکر😂😭

    میخواستم جیغ بزنم که نکنه نیومده یا زدم خصوصی🤦🏻‍♀️

    اوکیه اونی 🤝🏻،مرسی اطلاع دادی😂😔

  • Q. Moon
    3 August 24، 14:48
    Q. Moon
    نه نه اوکیه الان دارم میرم بجوابم😅
    مرسی از تو برای اون کامنت خفن و پرمحتوا🫠🫶

    پ.ن: فقط الان که جواب میدم باید بری پایینتر بخونیش چون زودتر از اینا فرستاده بودیش میره اون زیر میرا یکم😅
  • Stardust✨
    3 August 24، 12:23
    Stardust✨

    عه وا پیام طومار من چی شده....

  • Q. Moon
    3 August 24، 12:28
    Q. Moon
    چیزی نشده چون طولانیه گذاشتم لپتاپو ک روشن کردم جواب بدم با گوشی سخته کامنتای طولانی رو جواب داد😅😅
  • سورن
    2 August 24، 22:50
    سورن

    خب من میخوام دوتا سوال بپرسم و کامل کنم این چالش رو

    به نظرت تو فیکشنات به کی بیشتر ظلم کردی؟

    تا به حال شده که برای نوشتن فیکشنی خیلی خوشحال شی یا به خاطر اینکه یه فیکشنو نمیتونی بنویسی خیلی ناراحت شی؟

  • Q. Moon
    3 August 24، 14:48
    Q. Moon
    بفرمیویید خفن😌😌

    هوم... خب تصمیمگیری سخته... کاندیداهای زیادی وجود داره برای این سوال😂😭
    ولی اگه بخوایم بین منتشرشده ها یکی رو انتخاب کنم... الان ذهنم میره سمت تهیونگ از "مانهوای خالی"🫠🫠
    درسته که اونجا جانگکوک تو طول داستان خیلی اذیت شد، ولی تهیونگ از نظر احساسی مجبور شد هزینه های خیلی سنگینی بپردازه🥲

    خیلی خوشحال یا خیلی ناراحت...🤔🤔🤔
    خب، من در کل بخاطر همون چیزی که توی جواب روز 15ام چالش گفتم، طی نوشتن "فلش" و "اسموتی" کلا بهم سخت گذشتم و واقعا از اینکه نمیتونستم درست و به موقع اپ کنم ناراحت بودم😅
    و... بذار یه اعترافی هم این وسط بکنم😬
    درمورد صندوق درخواست... اولین مورد توی لیست که باید روش کار کنم.. یه چیزهایی داره که خیلی از نظر احساسی بهمم میریزه و برای همین کار کردن روش برام سخته... یه جورایی میشه گفت تروما برانگیزه برام و اینکه بخوام درست احساسات رو به تصویر بکشم، واقعا به چالش میکشتم.😢 برای همین هنوز نتونستم تمومش کنم و از این موضوع خیلی ناراحتم.. ولی بالاخره خودمو جمع و جور میکنم و اونو هم پست میکنم قول میدم🥲💪
    درمورد خیلی خوشحال... راستش کلا وقتی یه کاری رو تموم میکنم خوشحال میشم
    ولی فکر نمیکنم فیکی بوده باشه که بخاطر نوشتنش، خیلی بیشتر از بقیه خوشحال شده باشم...🤔 دست کم هنوز نبوده😁💫
  • .
    2 August 24، 22:01
    .

    .

  • Q. Moon
    3 August 24، 11:58
    Q. Moon
    نقطه باشه😔
  • Stardust✨
    2 August 24، 17:12
    Stardust✨

    وای چه قدر خفن لودش،

    اهم...

    *کدوم داستان و کدوم کرکتر میتونن به زندگی خود تو شباهت بیشتری داشته باشن و چرا؟*

    من به این فکر کردم،احتمالا تهیونگ توی کاک بلاک،و وراش..خب،اون انتخاب کرده بود بقیه رو شاد کنه و اینطوری خودشم شاد میشد،به جای اینکه خستگیا و درداشو بهب قیه بگه،کار یمیکرد که با مسخره بازیاش بقیه حتی شده یه خورده هم که شده به بدبختیاشون فکر نکنن.درحالی که اون هم یه شخصیت درد کشیده لود با کلی مشغله فکری،

     

     

    اگه میتونستی توی یکی از فیکشن ها زندگی کنی کدوم رو انتخاب میکردی؟ و کدوم کرکتر؟ چرا؟

    چند تا هستن...امپتی مانهوا:جای جین((😂😔)انقدر خفنه،...

    یا حالا جینم نشد دوست داشتم جای یونگی میبودم(#همچنان _حمایت_از_یونگی_امپتی مانهوا)

    کینگکارد:نامجون،،،چرا؟چون که منم اگر تو همچین جایی میبودم حتما مثل نامجون عمل میکردم.

    لاوسیک:جای جین...حقیقتا تجربه اینکه یه عالمه گل ازم بزنه ببرون و یه عالمه معنیم داشته باشه درحالی که معشوقم جلو چشممه و اسمم به یاد نداره..هعی خدا مشکل دارم ..(اخه ابنهمه فیک خفن،گبر دادم به تراژدی)(نه جدی لاوسیک خیلی قشنگ لود)

    لول آپ:جدی همونی که خودت گفتی،من خیلی باهات موافقم،

     

     

     

     

     

     اگه ازت میخواستن یکی از داستان‌هات رو تبدیل به فیلم سریال کنن، کدومو انتخاب میکردی؟

     

    به عنوان یه ریدر ازضم به حضورت که:

    چیکی چیکی بنگ بنگ(به ابلفضل کمدی ترین فیلم دنیا میشه..نمیشه؟)

    لول اپ(به همین برکت،اگر چنین فیلیم باشه،خودم چشامو کور میکنم از بس میبینمش،به خدا خیلی خفن میشه..شما فکر کن همچین فیلمی بود..)

    ملودی شیطانی(ناموصا احتیاج دارم به چنین فیلم...)

    این امکان نداره،هر چهار فصلش(ببینید انقدر قشنگ میشه که من ناتوانم در توضیف)

    لاوسیک(یه فیلم عاشقانه دردناک،به خدا اگر چنین فیلمی بود من هر وقت میشستم ببینمش،ده دوازده تا بسته دستمال کاغذی سرش تموم میکردم)

     

     

    «اگه داستان‌هات یک شخص بودن و اتفاقات توی داستان‌هات، درواقع برای یک فرد اتفاق میفتاد، دوست داشتی چه حرف‌هایی رو به اون آدم بزنی؟ چه همدردی‌هایی با اون آدم میکردی؟ با تمام احساست بنویسش.»

    همچنان به عنوان یک خواننده عرض میکنم،

    یه سخنی داشتم با تهیونگ(امپتی مانهوا)

    هی اشکال نداره پسر،همه یه روز یمجبور میشن بین عزیزتریناشون انتخاب کنن،و تو خیلی شجاعی و درست ترین تصمیمو گرفتی که جفتشونو انتخاب کردی و تلاش کردی جلوی کسی که ازت میخواد انتخاب کنی ایستادی و حتی سر جونت بازی کردی به خاطرشون،من بهت افتخار میکنم با اینکه تو یه شخصیت خیالی و فقط ساخته و پرداخته ی اونی هستی،ولی اره بهت افتخار میکنم،

    و یه سخن کوچولو موچولو با هانا (کینگکارد)

    زنیکه بیشعور خیار پلاسیده چغندر گوجه ،الهی مکعب بیاد تو زندگیت،مکعب بخورتت الهی به حق پنج تن ،چلغوز پدر رندوم مادر نسکافه.

    اهم بله دیگه.

    بزار بینیم هیچ حرفه دیگه ای ندارم؟

    اها یونگی تو امپتی مانهوا:

    پسرم الهی دردت به فرق سر جوپ و پی دی نیم و مین هی جین زنیکه،من از این تریبون اعلام میکنم چقدر دوست دارم،اهم اره دیگه،و اها،اون حرکتت سر اون گروگانه خیلی خفن بود،قربانت،فدات،چاکریم ،بله دیگه خلاصه.

     

     

     

     سه دیالوگ موردعلاقت از داستان‌هایی که نوشتی رو بفرست.

     

    میشه اینو خودت از ملودی شیطانی و لاوسیک و امپتی مانهوا هم جواب بدی،یعنی دیالوگای مورد علاقت از اینا هم بگی.اهم،اره خلاصه.

     

    :>

     

  • Q. Moon
    3 August 24، 14:48
    Q. Moon
    آرههههههه،😭😭😭💫🦋
    خودم عاشقش شدم بعد از این خودم دوبار چالش درست کردم با بقیه نویسنده ها رفتیم😃🫶
    مثل Sh.s و ستی و جاک و...

    اوه تهیونگ کاک بلاک خیلی دوست خوب و باحالیه 🫠 از اینا موخوام🥲👈👉
    جدا آدمایی که از شاد کردن بقیه خوشحال میشن>>>>>>>>>>>
    واقعا کیه که درد کشیده نباشه؟🦋
    ولی تعداد کمی قدرت اینو دارن که باوجود دردای خودشون، از درد بقیه کم کنن
    و این قشنگه😭🫂

    مانهوا: مشخصه خیلی خاطرخواه سوکجینی هااااا😌😌❤️‍🔥
    #حمایت_حمایت
    کینگکارد: جدا؟ راستش منم دوست داشتم انقدر خفن باشم.. ولی مطمئن نیستم واقعا میتونستم اونقدر شجاعت به خرج بدم😅
    لاوسیک: جدا؟ جین؟ یعنی حاضری اونقدر درد بکشی؟🫠🫠
    (خودت قشنگی🫵)
    لول آپ: دوباره هشتگ سیا حقگو بزنم یا چی؟؟😔


    از وقتی آهنگ جدید اسکیز (چیک چیک بوم) رو شنیدم همش به چیکی چیکی بنگ بنگ فکر میکنم... با اینکه هنوز حتی نخوندمش...🫠
    ملودی شیطانی رو موافقم واییییی!! فیلمش🥲❤️‍🔥

    هعی، این نامه رو به دست تهیونگ میرسونم😭😭😭😭😭
    قلبم خیلی قشنگ بود، احساساتی شودم! #هق
    این نامه رو هم قطعا به دست هانا میرسونم... زنیکه...😃🔪
    حرکت یونگی سر گروگان اصلا همه رو دیوونه کرده هااا😔


    هومممممم.. بذار ببینم
    از ملودی شیطانی این قسمت مکالمه سپ رو دوست داشتم خودم:
    - تلخ شدی.
    + چون ترک شدم.

    خب راستش از امپتی مانهوا چیزهای زیادی هست که دوست دارم #نارسیسیا😔😔
    ولی توی همین لحظه که دارم اینو مینویسم، این قسمت مورد علاقمه🫠
    *سیاه شده به منظور اسپویل نشدن دوستانی که نخوندن :>
    اگه میخواین بخونین دستتونو نگه دارین روش*
    - معذرت میخوام که نتونستم برنده شم...
    +اهمیتی نداره که برنده نشدی، کیم تهیونگ.. تو تمام.. تمام تلاشت رو کردی؛ قهرمان داستان تویی.. پس معذرتخواهی نکن.

  • Adrina 💙🩷
    2 August 24، 15:18
    Adrina 💙🩷

    خوشحالم تو هم انجامش دادی😅🩷

  • Q. Moon
    3 August 24، 11:58
    Q. Moon
    خودم به یان گفته بودم چالش برای نویسنده‌ها بذاره😭😭👈👉
    دوست میدارم چنلشو، تا ی جاهایی همه چالشاشو انجام دادم🫠
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Made By Farhan